در امتداد وقت
پیش نوشت : این روزها که موسم انتخابات است .مردم عامی کوچه وبازار که دل در گرو این انقلاب و گفتمان عدالت وپیشرفت داده اند.عجیب احساس تنهایی و خظرمی کنند از یک طرف از سوی جماعت خوارج از گفتمان اصیل عدالت وپیشرفت که برای خود راس فقاهتی در عرض مقام ولایت فقیه ورهبری توده مردم تعریف کرده اند وبرتوصیه های ایشان پایدار شده اند و از طرف دیگر خطر از سوی الیگارشی قدرت وثروت که بر اصول قبیلگی خود گرایش کرده اندوالبته بخشی از این الیگارشی قدرت وثروت باشعار اصلاح به منفعت بخش دیگر قبیله که تا چندی پیش فتنه گر خوانده می شدند وحالا به مصلحت تقسیم غنایم در رسانه های رسمی تبرئه می شوند. مردم عامی که چشم امید شان فقط به سرداران ایران اسلامی و اسلام جهانی درگفتمان عدالت وپیشرفت زیر پرچم نایب برحق امام عصر دوخته شده کاری جز صبوری وامید و رویش دوباره ندارند که این خود اموزه تاریخی این ملت است ومکتب زندگی ایرانی و پتانسیل فرهنگی ما.
در بدترین دقابق این شام مرکزی/چندین هزار چشمه خورشید دردلم/میجوشد از یقین/احساس می کنم در هرکنار و گوشه این شوره زار یاس/چندین هزار جنگل شاداب ناگهان/می روید از زمین.(احمد شاملو)
سبک تاریخی ایرانیان در مواجهه با سختی ها ونظام های قاهر وجابر در زمان های استبداد زده با "پتانسیل فرهنگی" و بر اساس حفظ امید وانتظار وتلاش برای شکستن "حصار" های ذهنی و عینی بوده است واین سبکی بوده که حتی در ادبیات ایرانی در دوران درماندگی برابر قدرت های مسلط عیان است. ایرانیان در عین ناخرسندی وحفظ رویه اعتراضی وانتقادی خود نسبت به نیروهای مسلط جامعه کوشیده اند امید وارانه در انتظار بهبودی وبهروزی باشند.آنان در عین باور به درگیری وستیز ازلی بین خیر وشر, اهورایی واهریمنی .نیکی وبدی.درستی و نادرستی. زشتی وزیبایی.دائما در پی تعیین جایگاه خویش در این میانه اند.آنان با شک پیگیر و تاریخی نسبت به وضع موجود هرگز یقین تاریخی خویش را از یاد نبرده اند.
چراغ قریه پنهان است/موجی گرم در خون بیابان است/......
اودست می کشد به جراحات شهر پیر/او درد های شهر ودیارش را فریاد می کند/او رو به صبح طالع/ چشمان خفته را بیدار می کند/...
اندکی صبر سحر نزدیک است....
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور....
ایرانیان غالباچه در عالم زردشتیگری وچه در "عالم مسلمانی ویژه خود", و در بد ترین شرایط دست از انتظار روزگار بهی وپیروزی اهورایی و حق بر باطی و نور بر تاریکی بر نداشته اند. البته ملت ها و فرهنگ های دیگری در جهان نیز چنین اند.اما صبوری ایرانیان در این زمینه به صبوری سنگ صبورشان و کویرهاشان و درختان گردوی دیر بازده اما پر بازده وچند قرن بارده خود ماننده اند.آنان از درخت انتظار وصبوری میوه امید می چینند.وبا امید توانایی مبارزه دراز مدت می یابند وچنین بوده است که در طول تاریخ چندهزار ساله خود.بارها از بادهای مخالف خم شده اند.اما نشکسته اند.همچون غالب کاریزهای کهنسالشان.در خشک سالی ها باریک شده اند.اما نبریده اند. وبا همه این اوصاف هرگز بهروزی و پیروزی اهورایی را تنها برای خود نخواسته اند . ودر عصر قبیلگی, جهانی اندیشیده اند. و در پایان باید برای نمونه عرض کنم این امیدواری ونیک خواهی برای همگان را می توان حتی در شعر هنرمندان قبل از انقلاب دید.از زبان زن شاعره ای که بخشی از زندگیش را باجذامیان قسمت کرد
. "من خواب دیده ام کسی می اید/من خواب یک ستاره قرمز را دیده ام/وپلک چشمم هی می پرد/وکفش هایم هی جفت می شوند/وکور شوم اگر دروغ بگویم/ من خواب آن ستاره قرمز را/وقتی که خواب نبودم دیدم/کسی می آید/کسی دیگر/کسی بهتر/کسی که مثل هیچ کس نیست/..../ومثل آن کسی است که باید باشد/و قدش از درخت های خانه معمار هم بلند تر است/کسی که در دلش با ماست/در نفسش با ماست/در صدایش با ماست/کسی که جلوی آمدنش را نمی شود گرفت و دست بند زد وبه زندان انداخت/کسی که از باران/از صدای شرشر باران/ از میان پچ پچ گل های اطلسی/ کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می آید/و سفره را می اندازد/.نان را قسمت می کند/..../وشربت سیاه سرفه را قسمت می کند/و روز اسم نویسی را قسمت می کند/و نمره مریض خانه را قسمت می کند/.....(فروغ فرخ زاد)
=======
منبع:http://www.farzandeazadi.blogfa.com/
- ۹۲/۰۲/۳۱
- ۲۴۱ نمایش